0 Likes
منوچهر معتبر و روایت تنهایی
منوچهر معتبر از دهه پنجاه تا امروز دنیای هنر خود را با دقت و پیگیری ساخته و پرورانده است. او از آن جمله هنرمندانی است که بقول فروغ فرخزاد یک پنجره برای او کافی است. به این معنا که در طول چهل و اندی سال نقاشی و طراحی، موتیفهای خاص و معدودی از زندگی شخصی و اجتماعی خود برگزیده، شکل داده و تکرار کرده است. این موتیفها که در لایههای مختلفی چون درونمایه، موضوع، شکل و بیان آثار او حضور دارند نشانگر دورههای کار، تحولات درونی و نگاه او به وقایع شخصی و اجتماعی است.
معتبر به عنوان استاد کهنه کار طراحی، نظر و سلیقه خود را دربارهی هنر و تاریخ آن، در آثارش بازتاب میدهد. او هنرمندان بزرگی چون رامبراند، دومیه، هاپر و جاکومتی را ارج میگذارد و شاگردانش را با عشق به طراحی و هنر معطوف به انسان می پروراند. طراحی مستمر از چهره و اندام انسانی بخش مهمی از پراتیک هنری اوست اما کار او در آکادمیسم خشک و خنثی منجمد نشده و با هیجان و حرکت و احساس بیانگرانه همراه است.
موتیف درونمایهای و تماتیک آثار او ـ همیشه همان ـ تنهایی و جدا افتادگی است. میتوان گفت معتبر در تمام دورههای کاری خود، پیگیرانه به «اختراع تنهايي» مشغول بوده است. به این منظور، او تمام موتیفهایش را اعم از جاندار و بیجان در موقعیت گوشهگیری، انزوا و تنهایی قرار میدهد. نمایش این تنهایی گاه به شکل واقعگرایانه و با تاکید بر موضوعِ «تنها» در فضا و سایه روشن دراماتیک انجام میگیرد و گاه با استفاده از تمهیداتی چون ترکیببندی و تقسیم فضا در کادرهای ترسیمی، برای محصور و «تنها کردن» موضوع. *
موتیفهای معتبر کم و بیش در تمام دورههای کاریش دیده میشوند اما شدت و ضعف تاکید بر این موضوعات، همراه با تغییراتی در شکل و بیان، تحول کار او را در طول چند دهه نمایان میکند. خطوط محکم و معمارانه، فضاسازی و کادر بندی، کنتراست شدید سایه و روشن و استفاده از سطوح و لکههای رنگی، شکل و زبان کار او چنان صیقل داده که میتوان گفت در طول زمان، شگفتی و اصالت درونمایه را تاحدی به سایه برده است. اما در عین حال همین تکرار موضوعات محدود با زبان و بیان شخصی است که تمایز و انسجام کار او را تضمین میکند.
* در اواخر دهه چهل معتبر با روشی آزاد و تقریباً امپرسیونیستی مشغول نقاشی از طبیعت و گلدانهای شمعدانی است. با وجود رنگهای غلیظ و هیجان قلمو، پالت رنگی او ملایم و کم و بیش تکرنگ است و به نظر میرسد در دنیای آرام و معصومانهای به سر میبرد. اما در دهه پنجاه تغییرات مهمی در کارش پدید میآید و نگاهش به نقاشی جدیتر، ساختاریتر و تنشآمیز میشود. مدام تمرین میکند تا چیزی را که می خواهد به دست بیاورد، بفهمد. از ظرفها و میوهها طبیعت بیجان میسازد و از کوچههای تنگ و تیرهای چراغ برق مناظر شهری میآفریند. سادگی گرافیکی طراحی و سطوح تخت رنگهای تند و درخشان یا چرک و خاکستری مشخص کننده این دوره از کارهای اوست. از همین زمان طراحی و نقاشی از زندگی و واقعیت به عنوان اصلیترین شاخصهی کار او شکل میگیرد و تا امروز ادامه پیدا میکند. همچنین از این دوره، معتبر برخی از تمهیدات نقاشی مدرن را تجربه میکند و در دهههای بعد به شکل فضاهای منفی و خالی، تقسیمات سطوح، خطوط اریب و رنگهای تند و مسطح تکامل میدهد.
* در اوايل دهه شصت، موتیف گاری قدیمی در کار معتبر ظاهر میشود که در سالهای بعد بارها و به شکلهای مختلف با رنگها و ترکیببندیهای تازه تکرار میشود. گاری و کوچههای تنگ محلههای قدیمی تهران، پیوند حسرتبار او را با گذشتهای در حال زوال نشان میدهد. در همین نخستین سالهای پس از انقلاب، طراحیهای او از زنان درشت هیکل با چادرهای سیاه، به موتیف نیرومندی برای ثبت فضای شهادت و سوگواری آن دوران تبدیل میشود. حجم سیاه بدنهای این زنان گمنام و بیچهره در کوچه و خیابان و آرامگاه، به تنهایی و بدون نیاز به حضور مردان، قدرت «مردم» را نمایندگی میکند. این مجموعه از کارهای به یادماندنی معتبر که نگاه تلخ و شخصی او را به وقایع انقلاب منعکس میکند یکی از متمایزترین موتیفهای او را تشکیل میدهد و از همان زمان بسیار مورد توجه و پرخواستار میشود. در این دوره متناسب با تحولات اجتماعی، واقعگرایی معتبر هم به لحاظ مضمون و هم از نظر شکل اوج میگیرد و او با ترکیب طراحی از زندگی واقعی و استفاده از عکس و فتوکپی آن، راه حل مناسبی برای پیوند دادن واقعگرایی و گرافیکِ این دوره از کارهای خود پیدا میکند.
در همین سالها، واقعهی مهم زندگی معتبر یعنی آبستنی همسرش موتیف تازهای به مجموعهی او میافزاید. در اینجا نه گروه زنان ناآشنا، بلکه یک زن تنها و آشنا موضوع اصلی کار اوست . زنی آبستن، ملول و محصور در چهاردیواری خانه و گاه پشت پنجره اطاقی تاریک که نور پنجرههای باز حریف سنگینی فضای آن نمیشود. شگفتی بارداریِ زن و انتظار برای معجزه تولد، تابش نوری است در تاریکی آن روزها.
در پایان دهه شصت کارهای معتبر نیز مثل بسیاری از نقاشان این دهه از نظر موضوع به فضای داخل خانه برگشته است. نه این که بیرون خبری نباشد. مهمتر از همه، جنگ هشت سالهای است که تقریباً تمام این دهه را پر کرده است. اما نقاش بیش از این نمیخواهد چیزی از بیرون ببیند و بداند. او خود را در کارگاه و دنیای خود تنها کرده و همه چیز را با آن. زن آبستن، سهپایه و صندلی ارج، مجسمهها و مدلهای کارگاهی. همه.
* دهه هفتاد برای بسیاری از هنرمندان ایرانی دههی جستجوی راههای تازه است. هیجانات و تکان های بزرگ بیرونی و درونی کاهش یافته و زمان تألیف و جمعبندی تجربههای دهه گذشته فرارسیده است. در کارهای معتبر، نیز اتفاقات تازهای میافتد. خودنگارهها به نحو محسوسی بیشتر و بیانگرتر میشوند. موتیف زنان چادرپوش و زن تنهای آبستن که در دهه گذشته از زندگی برآمده بودند در این دهه دیگر نه در متن واقعی شهر و خیابان و خانه، بلکه در فضای خالی و به شکل یک موتیف خالص تکرار میشوند و به صورت امضای منوچهر معتبر درمیآیند. فضای کارگاه، صندلی و سه پایه، مجسمههای گچی و مدلهای زنده، با جستجوهای تازهای در فرم و ترکیب بندی، سطوح بزرگ تاریک و لکههای کوچک رنگی دنبال میشوند. کادرهای خطی و رنگی به جای فضای واقعی دور و برِ «موضوع» را می گیرند و شیوهی خاص او برای پرکردن و سامان دادن صحنه و فضا و «تنها کردن» مدل در داخل آن تمرین و تشدید میشود.
* کار روی موتیفهای همیشگی در دهه هشتاد نیز ادامه دارد. به موازات خودنگارههای بیکلاه و با کلاه، ایستاده و نشسته با دستهای درهم پیچیده، طراحی از کار مورد علاقه معتبر یعنی چهره و دستهای پیرمرد یهودی رامبراند نیز به شکل یک موتیف تکراری ظاهر میشود. دسته کلاغهای سیاه روی سطوح رنگی، و چهرهسازی از مشاهیری چون صادق هدایت، مصدق، شاملو، دولتآبادی و احمدرضا احمدی در آثار این دهه تازگی دارند. در این دوره، سطحها و لکههای رنگی،کادرها و تقسیم بندیهای صفحه بازهم زیادتر و وسیعتر میشوند. انسان کوچکتر و فضا بزرگتر میشود. دیگر بر موضوعِ «تنها» آنقدر تاکید نمیشود که بر شکل و شدت بیان آن. کار اندکی رو به انتزاع میرود؛ در عوض یادداشتها و حاشیه نویسیها و کلاژ فتوکپی نوشتهها و مدارک شناسایی به عنوان جزیی از بیان تصویری، بیشتر و تعمدیتر شده، گاه میکوشند نقش کمرنگ شده روایت بصری «تنهایی» را با کلام پر کنند.
در دهه نود منوچهر معتبر در خلوت کارگاهش همچنان پیگیر و پرکار موتیفهای محبوبش را می سازد و تکرار میکند. به تازگی چندین بار نقشه تنهایی خود را روی نیمکتهای شهری کشیده است و شاید این هم خود اوست که به پشت خوابیده و به این میاندیشد که چگونه دوباره و هزارباره، رنج و عذاب بَرده گچی را به تصویر بکشد. سگ سیاه و بزرگی هم که در کارگاه ظاهر شده طوری کنار مدلهای زنده مینشیند که گویی از تداوم دنیای نقاش پاسداری میکند.
-* ن.ک: حرفه هنرمند شماره ۲۰ ، بهار ۱۳۸۶، نگاه مراندی و نقاشان ایرانی: ثمیلا امیرابراهیمی
A Narrative of Loneliness
Mahuchehr Mo'tabar has been tenaciously creating and maintaining the world within his frames since the 1970s. He is an artist for whom, as the poet Forough Farrokhzad put it, "a window is enough," in the sense that throughout the past 40 plus years of painting and drawing he has dabbled in only a few themes related to his personal or social life. Subject matter, form, and expression have changed enough, though, to allow us to trace various periods of his artistic enterprise.
As an age-wise master of drawing, he reflects his ideas and taste on art and history. He cherishes the great masters of the trade, like Rembrandt, Daumier, Hopper, and Giacometti, and instills a love of depicting human forms in his students. The incessant drawing of the face and body of human subjects is an important part of his artistic undertaking. He doesn't do this, however, through rigid and sterile academism. His art is spirited, dynamic, and expressive at once.
His dominant themes remain – doggedly – loneliness and separation. We can safely say that Mo'tabar has pursued the "invention of loneliness" in all his works. To this end, he always places his subjects – be they animate or not – in angular positions, isolated and solitary. The expression of this loneliness is sometimes through realism with emphasis on the theme of "lonely" in space and dramatic lighting. At other times he makes use of composition and space to isolate the subject.
While familiar motifs appear and reappear in various stages of the works of the artist, their intensity, their form, and their accent, point to an evolutionary arc. The Sisyphean refinement of form and expression through bold and structured strokes, framing and composition, vivid contrast of light and darkness, and use of colorful surfaces with studied smudges, has trumped the wondrousness of the subject in favor of a personal language. But these very characteristics of form and expression, along with the repetition of limited themes and subject matters, have kept his work consistent.
In the late 60s Mo'tabar was busy painting landscape and flower vases in a free style bordering on impressionism. In spite of the use of dense colors and exited brush strokes, his color palettes appeared mild and almost monochromatic. It seemed that the world of his painting is clam and innocent.
In the 70s, things change. Tension, structure, and intensity find their way into his canvases. He is after something. He creates still life out of fruits and containers. He depicts urban scenes by drawing dark alleyways and electricity poles. The graphic simplicity of lines and surfaces with warm and brilliant or gray and soiled colors is a feature of this period of the artist's works. Drawing and painting everyday objects and scenes are introduced and continue to play an important part in Mo'tabar's works.
Also in this period, he experiments with some of the features of modernist painting, which in the following decades manifest itself through the use of negative spaces, division of surfaces, angular lines, and warm and flat colors.
Early in this decade, the motif of old carriages appears in the frames of Mo'tabar, which later reappear time and again in various shapes, in new colors and arrangements. Carriages, narrow alleyways of old Tehran, are all indications of his remorseful regard for a disappearing past. In this period, too, his drawings of large women wearing black chador make a show, which is one way for the artist to record the atmosphere of martyrdom and mourning of the early revolutionary period. The large presence of these chodor-clad and faceless women in alleys, streets, and cemeteries, without any men, represents the power of the masses. These works of Mo'tabar capture the strong and personal feelings of the artist vis-à-vis the events of the 1979 Revolution and constitute one of the more distinguished thematic of his oeuvre. These works also become popular with the public. For Mo'tabar, this is the height of realism, whether in terms of subject matter or form. He combines drawings of real life situations with photography and facsimile, and in this way couples realism and graphic arts.
The pregnancy of his wife provides another subject matter for the artist in these years. We see a single woman, pregnant and downcast, bound within the four walls of her house, at times looking out of the window from a dark room unaffected by light streaming in. The wonder of pregnancy and the miracle of the birth is the only light in those dark days.
Towards the end of the 1980s, the subject matter of Mo'tabar paintings, much like those of other painters of the period, moves to internal spaces. Not that there isn't anything going on outside. The impact of the Iran-Iraq War (1980-88) is felt throughout this decade, but the painter no longer wants to turn to or dwell in this reality. He has isolated himself and gathered many elements of his life -- his pregnant wife, his easel, his tin chairs, his sculptures, and his models -- in his studio.
For many Iranian artists the 1990s is a decade of finding new ways of talking about the events that shaped their lives. The tumultuous 80s with all its tectonic activities is over. It is time for creative expression, to take stock of a painful past. In works of Mo'tabar, too, new events take shape. The chador-wearing women and the lonely pregnant women motifs now appear not in the city, the streets, or the house, but in empty spaces. In the artist's studio, the easel, the lime plaster sculptures of Phidias and Michelangelo, the live models, take on a new form, characterized by large, dark surfaces with small smudges of paint. Linear and colorful frames replace realistic and structured spaces. They gird the subject matter. Mo'tabar's attempt to populate and organize spaces by "inventing loneliness" is punctuated.
Throughout the 2000s, drawing familiar motifs continues. Parallel to self-portraits (with or without a hat, standing or sitting with hands writhing), the redrawing of the face and hands of Rembrandt's "Portrait of an Old Man in Red" – one of Mo'tabar's favorite pastime – becomes a recurring motif. Portraits of famous figures like the writer Sadeq Hedayat, Prime Minister Mossaddeq, poet Ahmad Shahmloo, novelist Mahmoud Dowlatabadi, and poet Ahmad-Reza Ahmadi emerge. The surfaces and colorful daubs, the frames and divisions of space become expansive. People become smaller and spaces expand. There is no longer an emphasis on "lonely" but the form and intensity of expression remains. The works move towards abstraction. Notes and annotations appear on the canvas as part of the visual universe of the artist. Sometimes the drawing becomes less prominent to give words room to play.
In the second decade of the 21 century, Mo'tabar continues to work in his studio with focus and tenacity. In his recent works he takes his loneliness to city benches. It is perhaps the artist himself, in another drawing, who is lying on his back, pondering how to capture – for the thousandth time – the sufferings of the lime plaster sculpture towering above him. The large dog that suddenly comes into the studio is sitting next to a live model as if to guard the continuity of the painter's world.
نمایشگاه " چهار دهه آثار منوچهر معتبر " تیر 1393 گالری آریانا
...
Overview and HistoryTehran is the capital of Iran and the largest city in the Middle East, with a population of fifteen million people living under the peaks of the Alborz mountain range.Although archaeological evidence places human activity around Tehran back into the years 6000BC, the city was not mentioned in any writings until much later, in the thirteenth century. It's a relatively new city by Iranian standards.But Tehran was a well-known village in the ninth century. It grew rapidly when its neighboring city, Rhages, was destroyed by Mongolian raiders. Many people fled to Tehran.In the seventeenth century Tehran became home to the rulers of the Safavid Dynasty. This is the period when the wall around the city was first constructed. Tehran became the capital of Iran in 1795 and amazingly fast growth followed over the next two hundred years.The recent history of Tehran saw construction of apartment complexes and wide avenues in place of the old Persian gardens, to the detriment of the city's cultural history.The city at present is laid out in two general parts. Northern Tehran is more cosmopolitan and expensive, southern Tehran is cheaper and gets the name "downtown."Getting ThereMehrabad airport is the original one which is currently in the process of being replaced by Imam Khomeini International Airport. The new one is farther away from the city but it now receives all the international traffic, so allow an extra hour to get there or back.TransportationTehran driving can be a wild free-for-all like some South American cities, so get ready for shared taxis, confusing bus routes and a brand new shiny metro system to make it all better. To be fair, there is a great highway system here.The metro has four lines, tickets cost 2000IR, and they have segregated cars. The women-only carriages are the last two at the end, FYI.Taxis come in two flavors, shared and private. Private taxis are more expensive but easier to manage for the visiting traveler. Tehran has a mean rush hour starting at seven AM and lasting until 8PM in its evening version. Solution? Motorcycle taxis! They cut through the traffic and any spare nerves you might have left.People and CultureMore than sixty percent of Tehranis were born outside of the city, making it as ethnically and linguistically diverse as the country itself. Tehran is the most secular and liberal city in Iran and as such it attracts students from all over the country.Things to do, RecommendationsTake the metro to the Tehran Bazaar at the stop "Panzda Gordad". There you can find anything and everything -- shoes, clothes, food, gold, machines and more. Just for the sight of it alone you should take a trip there.If you like being outside, go to Darband and drink tea in a traditional setting. Tehranis love a good picnic and there are plenty of parks to enjoy. Try Mellat park on a friday (fridays are public holidays), or maybe Park Daneshjou, Saaii or Jamshidieh.Remember to go upstairs and have a look around, always always always! The Azadi Tower should fit the bill; it was constructed to commemorate the 2500th anniversary of the Persian Empire.Tehran is also full of museums such as:the Contemporary Art Museumthe Abghine Musuem (glass works)the 19th century Golestan Royal Palace museumthe museum of carpets (!!!)Reza Abbasi Museum of extraordinary miniaturesand most stunning of all,the Crown Jewels Museum which holds the largest pink diamond in the world and many other jaw-dropping jewels.Text by Steve Smith.